«ای آذر اهورامزدا تو را ستایش و نیایش. باشد که تو در این خانمان فروزان باشی، تا تو هماره در این خانمان فروزان باشی، تا تو در این خانمان روشن باشی. به روزگارانی دیرپای تا به هنگام رستاخیز… باشد که فرزندانی رسا و کاردان، دینگستر، میهنپرست و انجمن آرا به من رسد تا خانمان و روستا و شهر و میهن و نام و آوازهی میهن را افزایش بخشند.» (آتشنیایش – اوستا)
جشنهای باستانی ایرانیان را میتوان به دو گروه بزرگ جشنهای آب و جشنهای آتش بخشبندی کرد. جشنهای آب مانند سیزدهبدر، تیرگان و آبانگان و جشنهای آتش مانند اردیبهشتگان، آذرگان، سده و سوری. جشنوارههای بزرگ چون نوروز و مهرگان را باید به صورت ترکیبی از خردهجشنهای دیگر نگریست.
به جشن سوری یا چارشنبه سوری میتوان از دو دیدگاه نگریست. نخست یکی از جشنهای آتش و دوم پیشبازِ جشنوارۀ نوروز ایرانی.
سوری به معنی سرخ است و در ادبیات کهن فارسی اشعار فراوانی به «گلِ سوری» اشاره کردهاند.
باغبان برگرفته دل بماه دی ز گل
پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار (فرخی)
آمده نوروز ماه با گل سوری بهم
باده سوری بگیر بر گل سوری بچم (منوچهری)
چون روی منیژه شد گل سوری
سوسن بمثل چو خنجر بیژن (ناصرخسرو)
ماه را در نقاب کافوری
بسته چون در سمن گل سوری (نظامی)
سنبل نشانده بر گل سوری نگه کنید
عنبر فشانده گرد سمن زار بنگرید(سعدی)
غنچه گلبن وصلم ز نشیمن بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد (حافظ)
در ادبیات درخشان فارسی نمونههای فراوان دیگری نیز وجود دارد که نشان از معنای رنگِ سرخ برای سوری در ترکیب شراب سرخ (می سوری، بادۀ سوری)، عسلِ سرخ (مل سوری) میدهد:
نرگس بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید (کسایی)
از باغ باد بوی گل آورد بامداد
وز گل مرا سوی مل سوری پیام داد (فرخی)
شاها می سوری نوش ایرا به چمن در
بگرفت گل سوری جای گل رعنا (مسعود سعدسلمان)
گشته خجل از رنگ لبش باده سوری
برده حسد از بوی خوشش عنبر سارا (امیرمعزی)
پس هویداست که سوری معنا و مفهومی جز سرخیِ آتش ندارد. نخستین اشاره به جشنِ سوری به کتاب تاریخ بخارا برمیگردد که برپایۀ آن در دورۀ سامانی (سدۀ چهارم هجری) این جشن نه تنها وجود داشته بلکه بسیار جاافتاده مینمایانده است: «چون امیر سدید منصور بن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند..».
چنانکه در این کهنترین سند از جشنِ سوری پیداست، این جشن «چارشنبه سوری» نامیده نمیشده و پیوندی انحصاری با شبِ چارشنبه نداشته است. همینجا باید تاکید شود که نگارش «چارشنبه» از کهنگی بیشتری نسبت به «چهارشنبه» برخوردار است و در شاهنامه فردوسی و آثار نظامی به همین شکل «چارشنبه» آمده است:
ستاره شمر گفت بهرام را
که در چارشنبه مزن گام را (فردوسی)
چارشنبه که از شکوفه مهر
گشت پیروزه گون سواد سپهر (نظامی)
چنانکه در تاریخ بخارا دیده میشود، جشن سوری در نزدیکترین زمانِ ممکن به پایان سال خورشیدی برگزار میشده است. بر پایۀ سنت زرتشتیان، در پایان زمستان گاهانبار هَمَسپَتمَیدیم (جشن دینی ششم زرتشتیان) در پنج روز پایانی برپا میگشته است. گاهشمارِ کهن ایرانی شامل 12 ماه 30 روزه بود که 360 روز را در بر میگرفت و 5 روز به پایان آن افزوده میگشت که پنجه یا بهیزک (بهیژک) نامیده میشد. این پنج روز که گاهانبار هَمَسپَتمَیدیم در آن برگزار میشد، فارغ از ماههای دوازدهگانه بود و زرتشتیان در این روزها به جشن و سور و نیایش پرداخته و برای نوروز آماده میگشتند. پنج روز این جشنواره به بخشهای گاهانِ زرتشت (اهنَوَد، اُشتُوَد، سپَنتمَد، وَهُوَخشَتر، وَهیشتوایشت) ناموَر شده بود. اما آنچه در این جشن زرتشتی وجود دارد که به جشنِ آتشِ سوری پیوند مییابد آتشافروزی در شامگاهِ روزِ پایانی پنجه است. باور عامیانه بر این بود که فرَوَهرهای نیاکان هرسال به هنگام نوروز به نزد خانواده خویش باز میگردند. خانهتکانی و جامۀ نو برتن کردن، استقبال از این مهمانان گرامی و مینَوی بود و افروختن آتش که در گذشته در بالای بامهای هر خانه انجام میگرفت نیز نقش چراغ هدایت روانها را بر دوش داشت.
با گذشتِ سه سده از سرنگونی ساسانیان و پیداییِ مسلمانان در ایران، در سدۀ چهارم هجری بیشترینۀ ساکنان شهرهای ایران را مسلمانان تشکیل میدادند و زرتشتیان بیشتر در مناطق غیرشهری و روستایی حضور داشتند و در شهرها به اقلیت تبدیل شده بودند. از این رو بدیهی بود که جشنِ دینی گاهانبار هَمَسپَتمَیدیم در شهرها تا حدود زیادی متروک شود. با اینحال گویا در این زمان (عصر شاهنامهها) نوزایی و رستاخیزی فرهنگی در میان مسلمانان ایرانی رخ میدهد و با پشتیبانیِ دولتهای ایرانی چون صفاری و سامانی و زیاری و بویی جشنهای گرامیداشت آتش -البته بدون پیوند روشن و صریح با دین زرتشتی- دوباره برپا میگردند. از برپاییِ جشنِ سده به شکل باشکوه توسط مرداویچ زیاری و شاهان غزنوی و سلجوقی آگاهیم و به نظر میرسد در همین زمان جشنِ دینیِ آتشافروزیِ پنجه به جشنِ عرفیِ سوری در شهرهای ایران تبدیل میگردد.
پیدا نیست که چرا و از چه زمانی این جشن در شبِ واپسینِ چارشنبۀ سال جاگذاری شد. میدانیم که گاهشمار باستانی ایران هفته نداشت و هفته پس از اسلام در ایران رایج شد. به روایت منوچهری دامغانی در دورۀ اسلامی چارشنبه روز بلا تصور شده و از این رو توصیه میکردند که در این روز بادهگساری کنند تا به عافیت بگذرد. شاید از همین رو شب چارشنبه را برگزیده باشند. اما آنچه مهم است آن است که مسلمانان شهرهای ایران که چندان رمز و راز گاهانبار زرتشتی و جشن آتشِ پنجه را درک نمیکردند، جشن سوری را به مرور در یکی از روزهای هفته استوار گرداندند که قرعه به نام چارشنبه -که بدشگون در نظر گرفته میشد- افتاد. این جشن در هر سال یک تا شش روز با نوروز فاصله خواهد داشت که تقریبا مطابق با همان پنجۀ زرتشتی خواهد بود. البته نباید فراموش کرد که زرتشتیان -که در سدههای بعدی در همۀ کشور از جمله در روستاها هم در اقلیت افتادند- تا امروز همچنان این جشن را به صورت باستانی خودش یعنی در واپسین روز سال و بر بالای پشت بامها و نه روی زمین برگزار میکنند. روستای مزرعۀ کلانتر که یگانه منطقۀ هنوز-کاملا-زرتشتی در کشور است آتشافروزی پنجه را به همان شیوۀ کهن بر بالای بام خانهها انجام میدهد.
به این ترتیب جشن سوری با نام چارشنبه سوری در حدود هزار سال اخیر در سراسر جهانِ ایرانی از فرارود و خراسان بزرگ تا خلیج فارس و از سیستان تا قفقاز با آیینهایی متنوع برگزار شده است و همواره نقشِ طلایهدارِ جشنوارۀ نوروز را داشته است. در این آیین، سه یا هفت تودۀ آتش (نمادی از اندیشه، گفتار و کردار نیک یا 7 سپندینۀ زرتشتی) بر پا میشده و برخلافِ سنت زرتشتیانِ، به پیروی از آیین وَرِ آتش که سیاوش آن را انجام داد، به پریدن از روی آن و یا گذر از آن میپرداختهاند و این سرودهای عامیانه را میخواندند که تا دورۀ معاصر پابرجا مانده بود:
زردی من از تـو
سرخی تو از من
سرخی آتش مال ما
زردی ما ، مال شما
گلِ چارشنبهسوری
درد و بلا رو بـبـری
آیینهای دیگری چون فالگوش ایستادن و تفسیر آن برای پیشگویی آینده، قاشقزنی بچهها برای گرفتن هدیه از همسایگان، کوزهشکنی، خوردن آجیل مشکلگشا و شالاندازی، از دیگر اجزاء جشنِ سوری در این هزار سال اخیر بوده که در سه دهۀ اخیر تا حدود زیادی متروک و منسوخ شده است. در سالهای اخیر دیده میشود که حتی برپایی بوتۀ آتش نیز کمرنگ گشته و در برخی موارد هیچ خبری از روشن کردن آتش نیست و جوانان صرفا به جشن و پایکوبی و یا استفاده از مواد نورافشان و بمبهای صوتی میپردازند. دلیل آن یکی برخوردهای اشتباه و قهرآمیز دولت و غیرقانونی اعلام کردن آن است که باعث شده سالمندان و اعضای بزرگتر خانواده از این جشن فاصله گرفته و جوانان به شکلی اعتراضی آن را برگزار کنند که طبیعتا در چنین شرایطی سنتها کنار گذاشته میشود.
دیگر عامل مهم تحولات طبیعی و بدیهی در آیینهاست و نمیتوان انتظار داشت که جشنها مو به مو به شیوۀ 1000 سال پیش برگزار شود. در هیچ کجای دنیا هیچ آیینی امروز به شیوۀ باستانیاش اجرا نمیگردد. برای نمونه بد نیست بدانیم تا 100 سال پیش خبری از درخت کریسمس در میان مسیحیان کاتولیک (یعنی اکثر کشورهای مسیحی) نبود و تا 200 سال پیش اصلا خارج از آلمان چنین پدیدهای را نمیشناختند. همچنین است سانتاکلاوس(بابانوئل) و هالووین که تا یکی دو قرن پیش منحصر به نقاطی خاص از شمال اروپا بود و امروز در جهان مسیحی و حتی غیرمسیحی رواج یافته است.
چنانکه دیدیم چارشنبه سوری نیز آن هنگام که حدود 1000 سال پیش پیدا شد، نسبت به آیینِ آتشافروزی پنجه تفاوتهای بسیار شگرفی داشت و حتی تا دورۀ معاصر نیز رسومی چون پریدن از روی آتش با پیشینهای هزار ساله، از سوی زرتشتیان و برخی استادان گرانقدر چون ابراهیم پورداود تایید نمیشد. پس کاملا طبیعی است که امروز نیز سنتگرایان نسبت به متروکشدن قاشقزنی و شالاندازی و فالگوش ایستادن و کوزهشکنی و در عوض رواج مهمانیهای مدرن و جوانپسند و بهرهگیری از پیشرفتهترین ابزار هیجانانگیزِ نورافشانی معترض باشند. رواج بدعتها و تحول سنتها همواره در گام نخست واکنش سنتگرایان را به همراه دارد ولی باید دقت کرد که پس از اندکی همین بدعتهای تازه خود به سنت تبدیل میگردند. نمونۀ آن را در نوروز – این کهنترین و برجستهترین نمادِ فرهنگِ ایران در جهان – میبینیم که امروزه هیچکس آن را بدون سفرۀ هفتسین و ماهی قرمز نمیشناسد، حال آنکه میدانیم پیشینۀ سفرۀ هفتسین (دقیقا با ترتیب امروزین) به دوره باستان نمیرسد و ماهی قرمز نیز احتمالا در 400 سال اخیر، بهویژه در دورۀ معاصر با واردات گسترده چنین عمومیت یافته است. بنابراین بهتر آن است به جای برگزیدنِ رویکرد ایستا نسبت به جشنها (مثلا مخالفت با استفاده از ابزار هیجانانگیز و البته استاندارد و ایمن برای نورافشانی) یا برعکس آن رویکردِ سنتستیزانه (کمپینهای ضدیت با ماهی قرمز و سبزه)، رویکردی پویا داشته و بپذیریم که مردم خود تشخیص میدهند که کدام بخش از جشنها را تحول دهند و کدام بخش را نگه دارند. آنچه مهم است تلاش برای شناخت فلسفۀ جشنها است و کیست که نداند ماهیت جشنهای زیبا و کهنِ ایرانی چیزی جز همکاری و همراهی خانواده و دوستان و همسایگان و البته همدلی و یکپارچگیِ ملی و البته شادخواری مردمان نیست. در این میان البته باید تلاش کرد تا عنصر مرکزی جشنِ سوری یعنی آتش گم نشود و همۀ سرگرمیهای هیجانانگیز و جوانپسندانۀ مدرن پیرامون آتش برگزار گردد. چراکه آتش درفشِ ایران و ایرانیان بوده است. از دورههای نخست شکلگیری تمدن ایرانی که آتش را به عنوان سمبل دولت ایران بر پشت سکهها درج میکردند تا قلبِ دورۀ اسلامی که حافظ میسراید:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست